حالا که کمک نکردین باید به عرضتون برسونم که خوشحالم کمک نکردین چون در حال خوردن یع کراتچی فلفی تند و آتشین هستم. و دیگه مجبور نیستم به شما هم بدم و همش رو خودم تنهایی می خورم به به. م م
اگه سیب زمینی میخاید حلقه های نازک بکنید بذارید ته قابلمه.زیاد نازک نه که بسوزه ها. متوسط رو به نازک. اگرم نمیخاید که هیچی. روغن بریزید ته قابلمه. سیب زمینی بذارید یا اینکه یه لایه ماکارونی بریزید به اندازه ای که ته ظرف رو بگیره بعد یه لایه ملات همینطور لایه لایه هی بریزید دیگه
سیب زمینی نگینی کنید سرخ کنید بذارید کنار. پیاز خلال کنید سرخ کنید بذارید کنار. یه کم سویا بذارید خیس بخوره بعد آبشو بگیرید تو آبکش و کامل بفشارین بعد بریزید تو ماهیتابه یه کم کم تفت خورد و شرو کرد سرخ شدن پیاز و سیب زمینی رو اضاف کنید. هم بزنید. یه گوشه از ماهیتابه رو خالی کنید و رب گوجه بریزید و تفت که خورد قاطیش کنید با بقیه مواد.ادویه هم همینطوری یه گوشه تفت بخوره بعد قاطی کنید. نمک و فلفل و آویشن بزنید.
خب این که خیلی زمان می بره حوصله می خواد تازه من نمی دونم الان سویا کجاست که یارپیاز چشم رو می سوزونه بعدش دستم به سیب زمینی بخوره ها همون رو خلال می کنم سرخ می کنم می خورم :) دیگه به مراحل بعد نمیرسه من عاشق سیب زمینی هستم
من الان می خوام یع اعتراف بکنم و البته تجربه نه هنوز رو اجاق هستش و شل شده می دونید اون آخر سری خواستم مایه رو کامل از قوطی در آرم ها آب ریختم توش حل کردم بعد ریختم تو اون یکی قوطی آبکی نبود ها سفت شده بود ولی انگار نساخته بهش نمی دونم چرا شل به هم چسبیده
انقد سرش رو بر ندارین. بذارید دم بکشه. هرچی شده دیگه باید بخورید.نباید زیاد آب میریختین. به اندازه ای که ته قوطی پاک بشه. خیلی کم. فاطیما خانوم ایشون مواد ماکارونی کنسرو استفاده کردن.
مسخره بازی نیست استفاده بهینه از امکانات هستش من که خودم قصدش رو داشتم حالا شما هم دیگه گفتی روت رو زمین نمی ذارم البته شما اگه حرفی داری بیا تو. ” روم " بگو :)
عه وا این بانو آهسته دلخور شدن؟ من با شما نبودم.با اخوی گرام بودم! با عرض پوزش. زحمت کشیدید.چشم خدمت میرسم.الان فعلا عموی بزرگوار گیر سه پیچ دادن به من فلک زده ولم نمیکنن!
پ ن میخواستین خوشحال بشن واقعن چرا وقتی یکی به یکی دیگه کمک می کنه یه چیزی می گین ناراحت بشه طرف هان ؟ ایشون نبودن که الان همش خراب شده بود واقعن که " آیکون به شدت عصبانی "
آقا من اصن کامنت نذارم شما خیالتون راحت میشه؟ نبودم مایه مسرت شماست؟!! آدم باید جنبه اش رو هم داشته باشه. حقتونه.خدا رو هزار مرتبه شکر که لااقل اینبار دعام گرفت! نمیشه یه جوری تغییرش بدم به فرانسه؟!
بی خیال یه نفر رو ناراحت کردید شما که می دونید من از سنگ ساخته شدم به این زودی و با این حرفا ناراحت نمی شم فقط یه وقتایی به این و اون گیر می دید ها ! نباید بدید دیگه خب از بقیه خوب بگید فحش ها رو بدین به من :) شما که خوب هستید چرا تیکه می ندازید هان
خدای من!!! چقدر جناب آقای... رومانیایی لوس هستند،سربازی در عجب شیری،صفر ۱ کرمانی،جزیره ی خارکی،بیرجندی چیزی نصیبتون بشه که یکم مرد بشید!!! والا به خدا...
اصن چی معنی داره ... اونم رمانیایی بیاد تو ایران هان ؟ حالا اگه به قول خودشون فرانسه می شد یه چیزی قابل تحمل تر بود :) همین حرفا رو با بلاشون بزنن هم می شه واقعن نمیشه وقاعن نمی تونین بزنین تو این دنیای مجازی راحت نیستید تو واقعیت چی ی کشید از دست خودتون پس ؟
گاهی نشانه قایم شدن است!یا ساکت شدن است. گاهی نشانه بی جواب ماندن است!یابی نتیجه بودن بحث است. گاهی نشانه بی لیاقت بودن مخاطب است!یا بی اهمیت بودن بحث مخاطب. گاهی نشانه انتظار ادامه بحث از سوی مخاطب!یا این که شنونده اصلا خودش را به کری زده!بی خود گلویت را جر نده...! در هر حال سکوت همیشه نشانه رضایت نیست.
فدایی داری ساره جان! ............... منورالفکر عزیز نگران نباشید ما که از اواسط اومدید هم فقط دلمون نم نم آب شد از بس ماکارانی ماکارانی کردند!!! من واقعا دلم ماکارانی خواست...
ولی یه نکته: قابل توجه اومای گرامی بیشتر.. چقدر لذت بردید از این حس بودن.مشارکت.همدردی.کمک و... شاید هیچ متن ادیبانه یا تحلیل گرانه یا عالمانه ای هرچقدر فاخر هم آنقدر توجه برانگیزانه نباشد که وقتی یک مسلمان صدایش به کمک خواهی بلند میشود........ حتی اگر نه جانی در خطر باشد.نه مالی و نه مرزی که فقط کمک بخواهد برای کمی آسایش بیشتر ومطلوب تر داشتن
مسلمان یعنی این...
به همتون احسنت و دعای عاقبت بخیری و بیشتر ازهمه به آهسته که کمک کرد و آهسته رفت
من دارم یه بار دیگه دستور رو می خونم ببینم کجا اشتباه کردم که چسبید دیدم دو تا کامنت رو نخوندم نیست موقع آب کشی و ریختن همه چی عجله ای شد و من دست تنها بودم
یکی اینکه نذاشتم ماکارونی آبش گرفته بشه تو آبکش دوم هم که ندیدم گفتن سرش رو بذار من سرش رو باز گذاشته بودم اشتباه ناشیانه هم کردم که قوطی کنسرو رو با آب زیاد شستم مثلن خواستم حرفه ای باشم بگم یه چیزی بلتم خلاصه جاتون خالی ! ته دیگم که حسابی سوخته ! :) ولی خوشمزه شده ها بعدش فکر می کردم ماکارونی خیلی راحت باشه وگرنه نمی رفتم سراغش ولی خیلی سخته که بتونی یه ماکارونی واقعی خوشمزه در بیاری
(ازین استیکرهایی که اشکاشون فوران کرده گوله گوله داره میاد پایین) یکی بلند شه دستمال کاغذی دور برگردونه...سر راه هم چراغ ها رو خاموش کنه! منورالفکر جان دلا رو داره آهسته می بره کربلا... .................................. گذشته از شوخی کامنت خواهرمون حرف نداشت!!!
واقعن ای کاش باشن یا بیان بعدن بخونه من که اصلن فکرشم نمی کردم گفتم دیگه حداقل یکی از شما بانوان محترم هست که کمک کنه ولی آهسته روش با حوصله ی تمام وقت گذاشت برای همیشه ازش ممنونم و بهش مدیون
تعبیر آهسته آمد و آهسته رفت شما هم بسیار دلنشین بود
دست بانوان محترم درد نکنه که ترور شخصیتی کردن بنده رو.بعد سرکار خانم باران شمایی که با گذروندن چند ترم کلاس نویسندکی به خودتون اجازه میدین هر جور دوست دارید حرف بزنید نویسنده قهاری نخواهید شد.بعدم من روی صحبتم با جناب مجیر بود نه کسی دیگه که بخوان دلخور بشن. و جناب مجیر شمام جو نده.کفریم کردی حسابی.دارم واست
تا حالا وبشون نرفتم و نوشته هاشونم نخوندم.خودشون اشاره کردن به نویسندگیشون که احساس کردم بدرد نویسندگی نمیخورن! یکی بیاد از من حمایت کنه.مشخصه وبی که بازدید کنندگانش خانم باشن، باید آقایون حناق بگیرن!
در ضمن یه حدیثی به این مضمون دارن حضرتش علیه السلام که با دشمنتون طوری دشمنی کنید که شاید روزی دوست بشید و با دوستتون طوری دوستی کنید که شاید دشمن هم بشید البته اینجا ما اصن صن دشمن هم نیستیم بیشتر به شوخی شباهت داره و کل کل ولی گفتم که گفته باشم
من که دیگه خودم حالیم تا الان چیکار کردم و کجا رفتم. اول اینکه عضو بیان نیستم واسه همین راحت با گوشیم کامنت میذارم.بعدم بلاگ ندارم.سوم حالا مگه هر کی ip یش رمانی بود منم؟ اینه خانم محترم.یه نویسنده اگه بخواد ماهر بشه به اطرافش با دقت نگاه میکنه.اونم برای کسب درس و تجربه. نه واسه اینکه به خیال خودش طرف رو از رو ببره
اوّل اینکه خدا قوت چندتا کامنت اوّل رو دیدیم استرس گرفتیم.
بعد اینکه ماکارونی رشته ای رو درسته ریختید داخل ظرف ؟! اگر رشته های ماکارونی رو چند تیکه می کردید کارتون خیلی راحت تر می شد. بعدم اینکه لابد کنسروتون خیلی آبکی بوده + یه جایی هم ظاهراً غذا آبش تموم شده دوباره آب ریختید ... این باعث میشه غذاهه خمیر بشه ...
سیب که می چینند کف قابلمه بدون اینکه ماکارونی کف بسوزه فرصت بیشتری برای دم کشیدنش هست. بعدم این غذا حوصله خوبی میطلبه تا دلچسب از آب دربیاد. ولی چون آقایون اغلب فقط می خورنش گول زنک هست.
حیف نبودیم اون موقع. (که اگر بودیم کلن ماکارونی قابل خوردن نبود.)
اوّل اینکه خدا قوت چندتا کامنت اوّل رو دیدیم استرس گرفتیم.
بعد اینکه ماکارونی رشته ای رو درسته ریختید داخل ظرف ؟! اگر رشته های ماکارونی رو چند تیکه می کردید کارتون خیلی راحت تر می شد. بعدم اینکه لابد کنسروتون خیلی آبکی بوده + یه جایی هم ظاهراً غذا آبش تموم شده دوباره آب ریختید ... این باعث میشه غذاهه خمیر بشه ...
سیب که می چینند کف قابلمه بدون اینکه ماکارونی کف بسوزه فرصت بیشتری برای دم کشیدنش هست. بعدم این غذا حوصله خوبی میطلبه تا دلچسب از آب دربیاد. ولی چون آقایون اغلب فقط می خورنش گول زنک هست.
حیف نبودیم اون موقع. (که اگر بودیم کلن ماکارونی قابل خوردن نبود.)
ایده ی خوبی بود.کربلا ولی من گرفتار رفع حلالیت ها.کفاره ها.ادای قضاها میشم بعدش وقت باشه باز چندباری میرم توی قبرخالی و قبرستان و اینها اگه راه دادن آخرش نجف...
من اما چه می کنم، یک وصیت نامه ی خوب دارم...کاملش می کنم... تلفنمون رو به انضمام دفتر تلفن خونه و کانتکتهای گوشیم رو می گذارم جلو روم و به تک تک نفرات زنگ می زنم و حلالیت خواهی می کنم... بعد...
طلب منظور بود البته واقعا آدم توی 7روز چندتا نماز و روزه شو میتونه روفو کنه؟ وقتش کمه باران بانو دلم به همون نجف آخرش و ملاقات اجل توی حرم خوشه وگرنه که- فقط میشه حلالیت گرفتنه و حق الناسو درستش کرد و کفاره هارو داد
من وصیت نامه ندارم چرا ؟ وصیت نامه ی من بیشتر شبیه خجالت نامه میشه اگه بخوام بنویسم از اونجایی هم که خود آدم دلش واسه خودش نسوخته کاراش رو انجام نداده دیگران هم دلشون نمی سوزه مگه اینکه قبلش چند نفر رو اجیر کنی و پول رو پیش داده باشی
و اما بعد...به خانواده چیزی نمی گم... خودم می رم و یک قبر برای خودم می خرم...ترجیحا زیر سایه ی یکی از درختهای قطعه ای قدیمی!!! سنگ قبرم رو هم سفارش میدم...همونطوری که دلم می خواد! یک سنگ قبر تمام مشکی که فقط سرتاسرش اسم و فامیلم باشه...نه تاریخ تولدی و تاریخ وفاتی...تنها یک هویت از دست رفته!!! و بعد...
یاد پیشم افتادم یه پشت سری داشتم خیلی سبیلش بلند بود صورتش رو میزد به صورت نافرمی سیبیل میذاتش مث اینکه خونوادگی تعصب داشتن خودشم بدش می یومدها ولی انگار تحت فشار بود حالا ما هم اذیتش می کردیم تا اونجایی که با غلط گیر رو سیبلیش می خواستم بکشیم " وای خدا یادش می فتم روانی میشم بدترین دوران زندگیم پیشم بود " واقعن از دستمون کلافه شده بود
روز سوم احتمالا میرم سراغ بزرگهای فامیل و منزل خواهر و برادرم... برای نزدیکانم هم چند تیکه ای از داشته هام به یادگار میبرم...(ارث و پیش پیش تقسیم می کنم چون می دونم نزدیکانم بعدا حتی سر سوزنی رو دلشون نمیاد بردارند) و شب هم قبل از برگشتن می رم یک کافه و آخرین قهوه ی اسپرسوی زندگیم رو سفارش می دم و در نهایت آرامش می نوشم!!! و بعد...
روز چهارم میرم سراغ دوستان قدیمیم...در خونه ی تک تکشون و براشون هدیه می برم و حضوری حلالیت می طلبم!!! روز پنجم تمام دوستان دانشگاهیم رو زنگ می زنم می کشونم دانشگاه و بعد ناهار مهمونشون می کنم و ازشون حلالیت می طلبم!
تنها کاری که فکر میکنم خیلیا انجام میدن گریه کردن. که چرا حالا.الان زوده.من هنوز آرزو ها دارم. وگرنه که تو اینهمه سال که عمر کردیم خطایی مرتکب نمیشدیم که بخوایم تو 7 روز طلب حلالیت کنیم.در ضمن خدا اگه خوب میدونست که بنده هاش زمان مرگشون بدونن قبل مرحوم شدنمون این لطف در حقمون میکرد اعلام میکرد!
یه چیزی برام خیلی مهمه که از ته دل دوست دارم برای همه اموات مسلمان انجام بشه که نمیشه نمیدونم چرا اصول حوصله ندارن.اصلا هم متوجه نیستن این آخرکاره اون میت بیچاره است
دلم میخواد آب رو آشنا بریزه رو جسد.قبلش صداش کنه.آشنایی بده آشنا غسل بده.کفن کنه
عقیق بذارن زیر زبون تربت بریزن تو دهان قرآن بذارن رو سینه ترکه تر بذارن چپ و راست میت تو قبر تربت بریزن سرتاسر قبر آروم آروم خاک بریزن با آرامش تلقین بخونن همه کارا رو آشنا بکنه تا صبح فردا بمونن پیشش و قرآن بخونن تا سنگ بذارن دائم قبرو خیس کنن(تا خیسه عذاب نداره)
هربار سرمیزنن7تا قدر بخونن.فاتحه کامل بخونن. یه خط بکشن روی قبر تا جاش بمونه(تا اثر خط هست عذاب برداشته میشه) دعای اللهم رب هذه الارواح الفانیه بخونن اینا عذاب رو از میت کل قبرستان تا مدتها برمیداره
روز پنجم،مطمئنن دیگه از روز پنجم استرس و نگرانی دیگه موج می زنه تو چشمام و بارون اشکام مدام می ریزه تو دل آسمون چشمام و من مجبورم فرو بدم بغضم و که نکنه کسی بفهمه!!! روز پنجم روز پدر و مادره برای من!!! روزی که من از صبح تمام تلاشم رو می کنم تا اون روز بشه بهترین روز با اونها بودن...نه بخاطر اونها بلکه بخاطرخودم!!! چون می دونم دلم براشون خیلی تنگ میشه!!! و بعد...
یک بار واقعن توی موقعیتی بودم که مرگ رو همه دورم حس می کردند.
مامان فقط گریه می کرد. (یادمه هی راه به راه می گفتم بادمجون بم آفت نداره مادر من) من فقط نهایت کاری که تونستم بکنم این بود که مهربون تر باشم. و ترس و لرز
هیچ کار دیگری نتونستم توی اون هفت روز انجام بدم از شُک ..
روز ششم روز مردن قبل از میراندن هستش برای من... روزی که از صبح خودم اتاقم رو مرتب می کنم...خونه رو هم به حالتی که پذیرای جمعیت بالایی باشه در میارم...(به مامان جان هم می گم مهمون دارم که سوال برانگیز نباشه(چون من روز روزش کار نمی کنم)) از بعد از نماز ظهر که سجاده ام رو پهن می کنم دیگه پای سجاده می شینم تا تیک آخر روز ششم...
درسته نفس عمل طرفه که اثر ماتاخر هم داره چه ثواب باشه چه عقاب منتها مسئله تعذب میت از عملی که برای او انجام میشه هم هست.حالا اسم قاعده ش چی میشه نمیدونم این کراهت سنگ مشکی احتمالا مثل رنگ مشکیه کلا توی اسلام که کراهت داره.ولی قاعده برمیداره.عنی توی پوشش خانمها اتفاقا بهترین میشه اصلا یه مسئله ای! عجب ها... مگه کراهت مثل حرام گناهه؟ کراهت که تادیب نداره.عملیه که بهتره انجام نشه ولی انجام شدنش هم بی عقابه-چقدر حواسم پرته
منتها این کراهت برای قبرستان مسلمینه احتمالا.یعنی برای اثریه که توی زنده ها میذاره.مرگ در اسلام نباید تلقی پایان و تباهی ازش بشه.نباید افسردگی بیاره تصورکنید وارد قبرستان میید همه مشکی یا تیره بهرحال چقدر شمارو از حضور دراونجا پشیمون میکنه.روحیه تون رو خراب میکنه.تیرگی با فطرت آدم در تضاده شما رو از توقف در قبرستان و تامل در مفهوم مرگ بازمیداره اینا همه میتونه دلیل این کراهت باشه
ولی واقعا شخصا قبر مشکی اعصابم رو خورد میکنه.اصولا عصر پنج شنبه است که ملت میرن قبرستان تا غروب.فضا بخودی خود دلگیره بعد رنگ مشکی و اگه هوام ممثل الان سرد باشه.واقعا ناجوره به جای اینکه وقتی میام بیرون بگم خدایا کمک کن تا میارنم درست باشم اصلا توی خودم غرقم.داغونم این البته همش تقصیر رنگ ها نیست ولی اونها بی اثرم نیستن
بخصوص وقتی پای قبر شهدا وسطه..نمیدونم سفید مرمرین که رنگ دیوارای قصرهای بهشتیشونه چشه که ملت گرانیت کاری میکنن
روز هفتم روز مرگه!!! روزی که سکته نکنم جون سالم هم به در نمی برم!!! اول صبح بعد از نماز...لباس آخرتم رو از کمد بیرون میارم...چفیه متبرک شده به انضمام شال عزام رو ضمیمه ش می کنم و می گذارم روی تختم و یک راست می رم فرودگاه و با اولین پرواز خودم رو میرسونم مشهد الرضا... اول خیابان امام رضا از جنوب مشهد کفشام رو از پا در میارم ... هندزفیری رو می گذارم توی گوشم و نوای آمده ام شاه پناهم بده رو پلی می کنم و تا خود حرم چشم از گنبد طلای آقا بر نمی دارم!!! آخرین نماز مغرب و عشای عمرم رو بالاسر حضرت می خونم و بعد از نماز میام و می شینم زیر قبه ی حضرت و زیارت نامه می خونم... و میرم مقام امام جواد دو رکعتی نماز می خونم و اگر خلوت بود همون جا می مونم تا حضرت عزرائیل تشریف فرما شوند... فاتحه مع الصلوات
اغلب بچه های الان البته نه دیگه از اون خلا بیخیالی مطلق دراومده نسلشون ذهنای پیچیده و سرای شلوغ از فکر وتصور و واکنشی دارن من توی خونه با 5تاشون طرفم یادمه یه بار اینقدر تحت فشار گذاشتنم که اشکم دراومد!
امشب فرصت خوبی بود تا یادمون بیاد تو دل جوونی وسط دنیا حتی مجازیش حواسمون به مرگ و آخرتمون هم باشه!!! باران عجیب پاهایش بی قراری جا نمازش را می کند در این ساعات شب... اگر صبح فردا را ندیدیم حلال بفرمایید همگی... علل خصوص جناب سه نقطه رومانیایی!!! (هر چه گفته شد تنها به جهت کل کل بود و اندکی شوخی به دل نگیرید لطفا!!!) شب بر همگی خوش
دلخوری بنده آنی هست میگیره ول میکنه! اهالی دوپ هم حلال بفرمایند سه نقطه را
فردا صبح میرم ماموریت برگشتم مشخص نیست اگه تونستم سر میزنم وبتون جناب اگه نه که لابد سعادت ندارم! تو دعاهاتون از 3 نقطه مجهول هم یاد کنید که بسیار محتاج است عاقبتتون ختم بخیر
سلام دیشب که اومدم دیدم اووووووووووووه اینجا چه خبره!!! دیگه تا کامنتا رو خوندم زمان خداحافظی و سرشماری بود گفتم اگه الان بگم منم هستم تا به احوالپرسی برسه از زمان خواب می گذره برای همین سکوت اختیار کردم و الان دوباره اومدم تذکر: دفعه بعد که خواستین آشپزی کنید قبلش مطرح کنید تا اطلاعاتتون کامل بشه بعد برید سراغش که اینطوری زحماتتون هم هدر نره، ملاتش رو هم تمرین کنید که دیگه نیاز به کنسروش نباشه معلوم نیست چی توش می ریزند
اینجا نوشته تو آب روغن و نمک بریزم شیش دیقه دیگه ور دارم Oo