سرزمین آشفته ی احساسات رانده شده
سرزمینی از آشفتگی ها و ناآرامی ها را می توان محمولی دانست برای کج خلقی های بچه گانه ی آدم هایی که تحت فشار هوای منجمد شده ی درونشان ، در اسارت ظاهر ، ایده هایی را بروز می دهند که تصویری خام از به روز بودن را ارائه می دهد.
خروجی های این سرزمین آشفته هر چه باشد قابل تحمل است مگر اینکه با فرض عالم تام بودن شروع به هرزه گویی هایی کند که حیثیت گوینده را به عنوان انسان به خاک دهد! و با وارد شدن در مسیر حب و بغض قدرت چسبندگی به شعور را بالجمله نابود سازد.
اینکه آدم ها در سرزمین آشفته ی خود به دنبال تجسس در زیر و بم لایه های کفران و گناه هستند ، زیاد دور از خصوصیات فراهم آمده در روحیاتِ زیست مادی نیست! اینکه من دوست داشته باشد به هزار دلیل گفته و ناگفته و هزار شرایط خواسته و ناخواسته و هزار فصل ناقص و مُعِّد از حرامیات لذت ببرد ساخت عاری را شکل می دهد که هر چند غیر خوب است اما در همین حد توسعه یافته و در همین سطح گیر و دارِ رفتن و آمدن، همیشه راهی را برای بازگشت باز می گذارد.
اینکه آدمی به اندازه ی درک و فهم خود از لذت ، لذت را تجربه کند نه شایسته ی تقدیر است و نه شایسته ی تکفیر! اینکه او به هزار ترفند و شیوه ی زیباشناسانه حس را وارد فضاهای اختلاط کند تا جایی قابل تحمل است که جوگیرانه پشت پا به هر چه اصالت دارد نزند!!!
همیشه و در همه حال؛ می شود شیطان شد. شیطان شدن خطری است همراه آدمی ، اما شیطان هم که شدی نباید فراموش کنی اجازه ی زنده ماندنت تا قیامت در سرزمین اراده ی خداست!
به زمین که نگاه کنی به راحتی می فهمی باید نسبت به تردیدهایت شک کنی، حتی بدون شک کردن هم می توانی جانب احتیاط را نگاه داری برای روز مبادا!
آخر زمین، این سنگ ۶,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ کیلوگرمی، بی هیچ واسطه ای معلّق در هوا است، که تو به احوالاتش فکر کنی، تا ناشیانه خود را به پوچ واره ها نسپاری.
با این حال تو که می خواهی طور دیگری باشی باش، اصلن روز و شب را هم نبین ، به تعداد ستاره های آسمان هم فکر نکن؛ اما مراقب باش چه می گویی. مراقب باش زیر چتر شهوات برای روزگارت سایبانی از جهل نسازی تا آنجا که به خاطر چند ثانیه حسِ لذتِ رانده شده ! نور را فراموش کنی.