درِ عقبُ بزن
نماز رو خونده بودیمُ با یکی از بچه ها رفتیم سمت یه مجلسی که تو برنامه ریزی نبود! " البته برنامه ریزی من نه برنامه ریزی او "بعد از مدتها سوار اتوبوس شدم، اونم کی ؟ دقیقن سرشب! یعنی اوج شلوغی؛ همون زمانی که شدیدن باید لفظ زورچپون رو به منصه ظهور برسونی تا بتونی یه کوچولو جا پیدا کنی! تا بعدتر بتونی سوار شی ، سوار شدن همانُ کلی سوژه برای خندیدن و نوشتن همان. البته من نمی خوام درباره سوژه های خنده دار صحبت کنم ، می خوام درباره یه نکته جالبی که توجهم بهش جلب شد بنویسم زیادم طول و تفسیر نمیدم که طولانی بشه پس بخونید لطفن!
اتوبوس تو ایستگاه نگه داشت ، لحظاتی گذشت و دوباره حرکیدن رو آغاز کرد که یهو یه خانومی گفت: آقا نگه دار پیدا میشم! خب تصور کنید تو اون شلوغی یه صدای زنونه ی آهسته ، اصلن امکان رسیدن به جلوی اتوبوس و بدتر از اون به گوش یه راننده ی عبصانیِ خسته ی کوفته ی له له رو نداره! یکی از آقاهای جمع همون دور و بر خیلی آروم گفت ، آقا نگه دار پیدا میشن! اما اتفاق خاصی نیفتاد و همه چیز در خدمت عبور از ایستگاه بود! یه نفر دیگه هم گفت بازم اتفاقی نیفتاد! تا اینکه این رفیق ما! سید با یه صدای بلند گفت، وقتی میگم بلند واقعن بلند اونچنانی که گوش آقای کناری که یه خرده ای هم سن و سالش بالا کشیده بودُ سرش یه ریز تو موبایلش بودُ به نحو جالبی کلیپ نگاه می کرد از شدت بلندی صدا رفت تو هم! و اتوبوس ایستاد.
این تو هم رفتن اخم گوش اون بنده خدا نه اینکه مهم نباشه اما مهم تر از پیاده شدن اون خانوم تو ایستگاه مورد نظرش نبود که معلومم نبود آیا بچه اش رو اجاق هست یا نیست؟ شام درست کرده یا نکرده؟ و هزار تا سوال دیگه ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ...
اما اون نکته ای که توجه من رو بعد از دیدن صحنه ای که قبلن تر ها خیلی دیده بودم جلب کرد این بود که آدم هایی که ما باهاشون زندگی می کنیم منتظرن تا یه ناجی پیدا بشه و سر یکی هم بریده بشه تا مشکلات دور و برشون حل بشه! و اصلن اهل همکاری کردن همگانی نیستن ! انگار عادت کردیم که منتظر باشیم تا دیگران به صورت معجزه آسایی به داد ما برسن! و هممون موقع مشکلات دنبال یه مرد عنکبوتی هستیم " چیزی که به ما القاء می کنن اما خودشون پایبند بهش نیستن "
واقعن چرا وقتی اون خانوم گفت آقا پیاده میشم این خبر پیاده شدن خانوم و جا موندنش پشت شلوغی اتوبوس خیلی سریع و آروم دست به دست نشد تا به گوش راننده برسه! چرا همیشه باید یه نفر پیدا بشه که داد بزنه؟ و چرا باید همیشه یه نفر گوش درد بگیره با داد زدن یکی دیگه ؟ چرا ما اینطوری هستیم ؟
این قضیه یه طرف دیگه هم داره ها! اونم اینه که اگه هممون تو موقعیت اون خانوم باشیم از عالم و آدم توقع کمک داریم و به عالم و آدم فحش می دیم که چرا اینطوریِ ؟ اما اگه رو صندلی نشسته باشیم نسبت به این موقعیت پیش اومده هیچ عکس العمل خاصی انجام نمی دیم و سرمون سرگرم خودمونه به طور اکیداً مطلق!
او نوشت:
بازم دم چهار تا بسیجی و جوون مرد که هنوزم که هنوز نسبت به مسائل دور و برشون بی تفاوت نیستن گرم!!!
- ۹۳/۰۷/۲۸