اشک سرخ
چقدر دوست دارم اشک هایم را وقتی خواستگاران اربعینت را از صفحه ی نه همیشه نورانی تلویزیون می بینم! با همه ی دنیازدگی ام ؛ این طعم لذت بخش خلوص زائران توست که زنده زنده آدم را می کشد ، آنقدر که فارغ از تمام حس های این دنیایی ، با چشمانی نم دار ، حسرت به دل زل می زنم به گیسوان در هم تنیده ی آدم هایی که ذکر روز و شبشان حسین است.
اشک می ریزم و او می خواند تا دیوانه ترم کند ، آنقدر به جا و به موقع که ناخودآگاه: این دم میاندار هیأت " شیر مادرت حلالت " را جاودانه ی حیات انتخاب کننده اش می کنم؛
حسین من ، بیا و این دل شکسته را بخر
حسین من ، مسافر جا مانده را با خود ببر
از همان ابتدایی که این حال خوش ثانیه های بودنم را شکل داد، به این فکر می کردم که ، ما ، با همه ی نه عالی بودن هایمان ، باید شکر کنیم که در سرزمین نور نفس می کشیم ، وقتی بی آنکه خواسته باشیم و تصمیمی برای شدن گرفته باشیم ، اشک این هدیه ی نجیب خدا می آید تا آدم را آدم می کند!
همین گاه گاهی هاست که فهم معنای شهید حضور دارد را آسان می کند و عجیب جمله ی، به حرمت وجودی شهید است که شریان های عشق هم چنان در جوشش است را به رخ می کشد.
- ۹۳/۰۹/۰۶
http://hegzaco.com