نا پای دار

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

انفجار

پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

در حال منفجر شدنم ؛ انگار نیروهای استکباری استثماری وجودم تسلط کاملی بر احوالاتم پیدا کرده اند ، تا آنجا که احساس می کنم در یک حرکت داعش گونه درون تک تک سلول های بدنم بمب ساعتی کار گذاشته اند ، آنقدر وحشیانه که در هر ثانیه یک انفجار با بیشترین مقدار تلفات گزارش می شود!

هوای سرد اطراف هم با زبان بی زبانی دارد می گوید که نباید منتظر اورژانس و حتی کمک های دیگری بود ، حتی خودت هم تأیید می کنی که هوای سرد حس بیرون آمدن را شدید از بین می برد.

در این اوضاعِ حتی دشمن گریه آور، فقط جوب است که تو را به یک جرعه آب لجن دعوت می کند تا شاید راه حلی برای زودتر مردنت فراهم شود.

به اینجای متن که میرسی دیدن عشق علیه السلام ؛ تو را آرام می کند : جشنواره مردمی فیلم عمار

  • علی رسولان

نمک نپاچ روی زخم

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ

مراقب خودت باش

برف بازی خوش بگذره

البته می دونم رفتی

اینرو می نویسم واسه برگشتنت

دلم برای دست های سرد بعد از برف بازی تنگ شده

سردیش یه طوریه

دیدی زیر آب گرم که می بریش موقع شستن

بیشتر می سوزه

رو بخاری میگیریش تا گرم شه بازم می سوزه

این به خاطر اُنسی هستش که با برف گرفته

سوزشِ فراقِ

  • علی رسولان

کی آشپزیش بهتره

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ب.ظ
الان من گشنم شده شدید
هوس ماکارونی کردم
مایه اش رو که تقلب می کنم فقط بگین چی کار کنم بهم نچسبه هان ؟ Oo
  • علی رسولان

نه مثل همیشه ی زندگی ام!

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۴۶ ب.ظ

دوست داشتم آنجا باشم ، اما نه مثل همیشه ی زندگی ام! دوست داشتم آنجا باشم اما مثل این نه همیشه های زندگی ام؛ چقدر خوب بود چشم بستن هایم ، بالاسر  پیدا کردن هایم و کنارت خوابیدن در امتداد سال هایی که تو به فصل پشت پا زده ایُ وصل را برگزیدی!

دوست داشتم آنجا باشم اما نه خواب، اما نه سبک سرُ سر به هوا! با روحی چروک شده که در زندان خود گیر افتاده بودُ اژدهای هوس هر روز نقشه ای جدید برای لهاندنش دست و پا می کرد!

دوست داشتم آنجا باشم بیدارِ بیدار! تا ببینم قدم های سیاهم چگونه سنگفرش های تو را لکه دار می کند! شاید با چنین وضعی به جای توجیح های ابلهانه ترجیح می دادم صادقانه رفتار کنم. هر چند می دانم در آن وسعت نور نقطه های سیاه من به چشم هم نمی آید اما من چه کنم با افسوسی که مادام لایه های وجودی ام شده است.

دوست داشتم آنجا باشم در حالی که ماده ام را منور به تلالوهای جاودانگی در شأن عشق کرده باشم اما نمی دانم این دوست داشتم را به گور خواهم برد یا با تو قابلیتی برای برآورده شدنش خواهم ساخت.

  • علی رسولان